فارغ التحصیل دوره چهارم فیزیک است و از ابتدای تشکیل انجمن فارغ التحصیلان به این انجمن پیوست و یکی از پایه گذاری کمیته بانوان در این انجمن بوده است. پس از سالها، بهانه برگزاری جشن دوره چهارمیها باعث شد که همکاری خود را با انجمن از سر بگیرد. هم اکنون عضو فعال ستاد برگزاری جشن دوره چهارم است و در کارگروه اطلاعات و کتاب و کارگروه کنفرانس دستاوردهای چهل ساله فارغ التحصیلان نیز فعالیت میکند.
او نویسنده، محقق، سخنران و فعال اجتماعی در زمینه حقوق زنان است. از وی خواستیم مطلبی را برای خبرنامه انجمن تهیه کند. او مقاله حاضر با عنوان « چگونه نقش زنان را در ایجاد صلح پایدار جهانی افزایش دهیم؟» را که قبلاً در کنفرانس بین المللی زن در سال 1374در پکن ارایه کرده است را برای ما فرستاد.
برای جامعه ای که صدای زنان در آن به ندرت شنیده میشود مقاله حاضر بسیار بدیع و دلنشین است. از خوانندگان علاقمند خصوصاً خانم ها دعوت می کنیم نظرات خود را در این خصوص برای ما بفرستند تا در شماره های بعد خبرنامه درج کنیم.
ژیلا موحد شریعت پناهی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمتاً باید ارتباط میان «زن و صلح» را تا حدی که مربوط به این مقاله می شود، مختصراً توضیح دهم.
همه ما نقش زنان و بخصوص مادران را در 5 ساله اول زندگی کودک، بسیار پراهمیت و سرنوشت ساز می دانیم، چرا که حتی اگر مادر واقعی یک طفل شیرخوار به دلیل فوت یا بیماری و یا هر دلیل دیگر از سرپرستی کودک محروم شود، پدر یا سایر سرپرستان طفل مجبورند او را به زن یا زنان دیگری به عنوان مادرخوانده، نامادری، مادربزرگ، عمه، خاله، دایه، پرستار و ... بسپارند. همچنین می دانیم که در 5 سال اولیه زندگی کودک، حدود هفتاد درصد از شخصیت عاطفی کودک شکل می گیرد که این اکتساب در کلیه مراحل بعدی زندگی وی تاثیری شگرف دارد.
پر واضح است که هر مادر، پرستار یا مربی، هر آنچه را که در شخصیت خویش نهفته دارد، می تواند به کودک منتقل کند و از انتقال چیزهایی که در وجودش نیست، عاجز می ماند. مشکل اصلی مادران و زنان ما در قرن کنونی، این است که دچار از خودباختگی شده و چون مردان را در زمینه های مادی موفقتر دید هاند، مردان را الگو گرفته و اکثراً مردگونه شدهاند. در نتیجه دنیای ما بیشتر رنگهای مردانه – که همان رنگ زور، پول، صلابت، خشونت و حسابگری است- را بخود گرفته و از رنگ های زنانه، که همان رنگ عشق، محبت، لطافت، دوستی و صلح است کم و بیش تهی شده است.
این مقاله در پی آن است که راهی برای آشتی زنان و نیز مردان با صفات زنانه و مثبت خویش پیدا کند که بر اثر این آشتی و صلح، کودکان فعلی و مردان و زنان آینده جامعه، در اثر تربیت صحیح از طرف مادران و پدران توآماً ترکیبی از رنگهای مردانه و زنانه را به خود بگیرند.
به این معنا که نسل آینده، اعم از زن یا مرد، در «کار و تلاش و تولید و خلاقیت های خویش» مردانه و در «رفتارهای خود با خانواده، مردم و مسئولیت های اجتماعی خویش» زنانه عمل نمایند، تا در نتیجه جهان پر از جنگ و خشونت فعلی به دنیایی پر از صلح و دوستی تبدیل گردد. ان شاء الله پس از این مقدمه، در آغاز سخن، نخست انتقادی بر اکثر روشهای پیشنهادی سازمانهای ملی و بین المللی برای حل مشکلات زنان دارم و آن این است که تقریباً تمامی این روشها بر پایه تقابل و تضاد و تخاصم بین جنس زن و جنس مرد استوار شده است. سؤال اینجاست که چگونه میتوان صلح پایدار را بر اساس تضاد و تخاصم پایه گذاری کرد؟
بنابراین اولین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلاح جهانی، آشتی بین دو جنس زن و مرد بر پایه شناخت و درک متقابل دو جنس از یکدیگر و احترام به خواسته های معقول و ایجاد همیاری، همکاری و همبستگی و همدلی بین دو جنس، چه در خانواده و چه در اجتماع است.
برای روش تر شدن موضوع مثالی می زنم:
دو کشور همسایه را در نظر بگیرید. اگر هر یک از دو کشور، دارای صادرات و وارداتی متناسب با توانایی ها و نیازمندیهای خویش از یکدیگر باشند، چون وابستگی هر یک به دیگری متقابل است، نه یک طرفه، به تدریج این وابستگی دو طرفه تبدیل به یک همبستگی دوستانه و یک صلح پایدار خواهد شد. حال اگر یکی از کشورها به تدریج قدرتمند و قدرتمندتر شود، سرانجام موازنه قدرت را به نفع خویش بر هم خواهد زد و در نتیجه، رابطه متقابل دوستانه به رابطه سلطه گرانه گرایش پیدا کرده و صلح پایدار فیمابین به سمت یک صلح ناپایدار پیش خواهد رفت.
به همین ترتیب چه در خانواده و چه در اجتماع، دو جنس زن و مرد، خواه و ناخواه در جوار یکدیگر قرار میگیرند. حال اگر نیازمندیها و توانمندیهای یکدیگر را شناساسی کرده و طبق یک قرارداد عادلانه به مبادله متقابل بپرازند بین آنها صلحی پایدار برقرار خواهد شد.
لیکن متاسفانه در دنیای کنونی، طبق آمارهای بین المللی، با آنکه زنان حدود 66 درصد کارهای جهان را (چه در خانه، چه در بخش کشاورزی و چه در سایر کارهای اجتماعی) انجام میدهند، فقط مالک یک دهم از درآمدها بوده و از آن فاجعهبارتر اینکه فقط مالک یک صدم از املاک هستند. یعنی زنان تحت استثمار شدید مردان قرار دارند، در نتیجه صلحی ناپدار بین آنان برقرار است که به کوچکترین بهانه تبدیل به جنگ و مبارزه، بخصوص در خانواده می شود. در ریشه یابی علل این فاجعه (پس از مطالعه و تفکر بسیار بر روی متون مربوط به زن و خانواده و نتایج بیش از 300 مورد مشاوره خانوادگی که شخصاً انجام دادهام و نیز نتایج پروژههای تحقیقاتی انجام یافته توسط محققین سازمانهای ملی و بینالمللی تا جایی که در دسترسم بوده است) به این نتیجه رسیده ام که:
مردان به خوبی به توانمندیهای خود و نیازمندیهای زنان پی برده و از آنها در جهت تثبیت قدرت و موقعیت خویش استفاده و بعضاً سوء استفاده کرده اند. لیکن زنان در درک توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان ناتوان یا کمتوان بوده اند.
بنابراین دومین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح جهانی «درک صحیح زنان از توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان می باشد.»
از نظر این جانب بالاترین و کارسازترین ابزار توانمندی زنان برای رسیدن به حقوق حقه خویش، حسن استفاده از جاذبه های جنسی، عاطفی و قابلیت انعطاف و همدلی خویش است که متاسفانه یا در محاق فراموشی و یا در معرض سوء استفاده قرار گرفته است.
از طرف دیگر، نیاز مبرم جنس مرد به این قدرت های جنس زن در طول تاریخ از طرف زنان مورد بیتوجهی و بعضاً مورد سوء استفاده قرار گرفته است.
مردان در طول تاریخ با نوشتن رمان ها، مقالات، نمایشنامهها، فیلمنامه ها و یا به روی صحنه بردن نمایشنامهها و ساختن فیلم ها و گفتن شعرها و کشیدن نقاشیها و ... نیاز مبرم خویش را زبانهای مختلف، بیانهای مختلف و فرمهای مختلف ابراز داشتهاند. لیکن متاسفانه جوابی که از اکثریت قریب به اتفاق زنان گرفته اند، سکوت، سردی و یا سوء استفاده بوده است.
مردان نیز جواب این سکوت، سردی یا سوء استفاده را به روشهای مردانه و خشونت بار خویش از قبیل: «خشونت نسبت به افراد خانواده، زنان را به زور وادار به تمکین جنسی کردن، روی به فساد و فحشا و تجاوز آوردن و ... داده اند.
رًًًًًَُُُُمان «صد سال تنهایی» (برنده جایزه نوبل) جنگ و جدالهای دو جنس در این زمینه را با صراحت، ظرافت و طنزی غمناک به رشته تحریر کشیده است.